جمعه 19 آذر 1400 - 11:51:0
کسانی که کار دفاع مقدس میکنند، حمایت شوند
یکسری رابطهها و انسانها و اتفاقاتی در حرفه ما وجود دارد که متأسفانه تأثیرگذار است.از محیطهایی صدمه دیدم ناخواسته و خواسته از طرف برخی انسانها و زمانی هم که فهمیدم فقط احساس میکنم انگیزههایم بیشتر شد.
به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون، چهل تیکه در تازهترین قسمتش باز هم به سراغ یکی از خاطرهسازانِ سینما و تلویزیون رفت.
برنامه با صدایِ جلال مقامی آغاز شد و معرفی میهمان برنامه که «محمدرضا علیمردانی» اینگونه انجامش داد: دوستان گشتیم و از دلِ تاریخ، مارتینوس را به برنامه دعوت کردیم. اگر این اسم برای شما آشنا نیست و کمی دور است پس ترجیح میدهم جلوتر بیاییم و کارآگاه صدری همکار کارآگاه علوی را دعوت کنم که روی صحنه چهلتیکه بیاید.
یوسف مرادیان در ابتدا خودش را اینگونه معرفی کرد: من متولد اول اسفندماه 1350 هستم؛ اما شناسنامهام را اول اسفندماه 1349 گرفتند که یک سال دیر به مدرسه نروم. محل تولدم تهران ثبت شده اما به دلیل اینکه تمام خانوادهام کرمانشاهیاند و پدرم اصالتاً شیرازی باز او هم در کرمانشاه بزرگ شده، خودم را متعلق به کرمانشاه میدانم. چون در آن جغرافیا بزرگ شدهام و تمام دوران کودکی، نوجوانی و سربازی و همه اتفاقات را در شهر کرمانشاه گذراندم.
او سپس درباره روزهای کودکی و قبل از مدرسهاش گفت: واقع بینانه بگویم درصد برف و باران و سرسبزی آن دوران با امروز قابل مقایسه نیست اما خوشبختانه هنوز آن فضایِ بکر طبیعت از بین نرفته است. مردمان میهماننواز و دوستداشتنتی که هرچه دارند درطبقِ اخلاص میگذارند.
در ادامه برشی از فضای طبیعت کرمانشاه (دالاهو) به نمایش درآمد و سپس، علیمردانی از مرادیان خواست تصویری از خانه قدیمیشان ارائه بدهد و او گفت: یک خانه قدیمی که یک قسمت آن دو طبقه بود، از دو طرف پله داشت و نردههای قدیمی. از یک طرف تک طبقه بود با حدود 300 تا 400 متر زمین؛ حوضی داشت و حیاطدار و در واقع آن سالها تمام روزهای جنگ و همه اتفاقات را تجربه کردیم.
مرادیان در ادامه درباره روزهای جنگ و ازبین رفتن آن بافتِ زیبای خانه قدیمی اشاره کرد و افزود: پدرم باغچهای اطراف کرمانشاه ساخته بود و آنجا زندگی میکردیم. چون زمانِ جنگ بود و اکثر اوقات یا موشک داشتیم و یا بمب! به همین خاطر نزدیکترین شهر مرزی که برایشان مهم بود بمبها را تخلیه کنند و برگردند همان مناطق زندگی ما بود. خانه ما دستخوش این اتفاق شد و آن بافت و جغرافیا را از دست دادیم. هنوز هم برخی از سریالسازان و فیلمسازان دنبالِ آن لوکیشنها میگردند.
این بازیگر سینما و تلویزیون درباره شباهتِ مغازهدار محلهشان به «هیچکاک» و شروعِ علاقهاش به دنیای بازیگری، گفت: در همسایگی ما مغازه کوچکی بود که لوازمالتحریر میفروخت و پیرمردی صاحب این مغازه بود. پیرمرد بانمکی که خیلی شبیه آلفرد هیچکاک بود. دنیای من از آنجایی آغاز شد که خیلی کوچک بودم و برادرانم پروژکتورهای 8 میلیمتری را کرایه میکردند و فیلم میگذاشتند. من فیلمی را آن زمان دیدم که آغاز آن جرقهزدن البته آن اتفاق قبلتر با تلویزیون افتاده بود. اما این جادو روی یک پرده سفید، همینجا کلید زده شد. آن پیرمرد که در همسایگی بود در کنار لوازمالتحریر، فیلم نگاتیو هم میفروخت. وقتی من نگاتیوها را جلوی خورشید میگرفتم برشهایی از صحنههای فیلمها بود.
وی خاطرنشان کرد: این نگاتیو را به خانه آوردم و یک دغدغه داشتم؛ این اولین باری است این خاطره را تعریف میکنم. با خودم میگفتم چطوری میتوانم این تصویر را روی دیوار بیندازم. یک جعبه آوردم، دو ذرهبین یا عدسی و واقعاً ذرهبین بود و یک لامپ پشت اینها؛ آنقدر با اینها کار کردم یک لحظه تصویر روی دیوار افتاد و من داشتم دیوانه میشدم. آن روز آن عشق و احساس و علاقه که برای هر انسانی ممکن است اتفاق بیفتد برایم به وجود آمد. صادقانه عاشق دنیای تصویر و بازیگری شدم.
بخشی از فیلم «دوستان» به نویسندگی و کارگردانی علی شاه حاتمی که سال 1378 ساخته شده بود به نمایش درآمد. یوسف مرادیان در این فیلم نقش «سیاه» را بازی میکرد و با صدایِ چنگیز جلیلوند این کاراکتر دوبله شده بود. او درباره اینکه چه حسی داشت که چنگیز جلیلوند به جای او صحبت کرد؛ گفت: خاطرم بود به دلیل سرعت کار و اینکه آثار در زمان کوتاهتری تصویربرداری میشدند و اینکه صدابرداری سر صحنه اتفاق نمیافتاد، بعد از تصویربرداری، بازیگران به جای خودشان صحبت کنند.
وی تصریح کرد: دو یا سه روز مانده بود کار تمام شود، دقیقاً روزهای آخر آقای فرحبخش تهیهکننده اثر و علی شاهحاتمی کارگردان بود. آقای جلیلوند هم به تازگی از آمریکا برگشته بودند و دنبال این فضا بودند که بستر کار دوباره فراهم شود با خانواده برگردند. یک بخشهایی را از کار دیدند و به آقای فرحبخش گفته بودند من به جای این پسر حرف میزنم. این در واقع بزرگترین هدیهای بود که از یک استاد و ابر مرد در حوزه دوبله و صدایِ این سرزمین، میتوانست به من برسد. بسیار اتفاق خوبی بود و بسیار خوشحال از این اتفاق که چنگیز جلیلوند به جای کاراکترِ «سیاه» صحبت کند. البته برای نسخه اکران، آقای خسروشاهی صحبت کردند و بعد از پروسه کارهای قانونی فعالیت آقای جلیلوند، با صدایِ ایشان، فیلم در فضای رسانه پخش شد.
او درباره بازی در فیلم «تکیه بر باد» که داستان دو شخصیت بوکسور بود، توضیح داد: اکثر ما در دوران دانشآموزی با فضای تئاتر مدرسه و اتفاقات اینچنینی طرف بودیم و فعالیت میکردیم. برای یک فیلم به اسم «تکیه بر باد» که تهران ساخته بود دعوت شدم. این کار استانی بود و داستان دو شخصیت بوکسور که حولِ این دو شخصیت کار پیش میرفت. ورزش برای ورود به این عرصه تأثیرگذار بود تا جایی که صداوسیمای استان به من گفتند اگر شرایط کاری را داری برو مرکز و ادامه بده. یکی از آن اتفاقاتی که سرنوشت مرا جدّیتر کرد و به تهران آمدم و به خانم پوران درخشنده معرفی شدم.
مرادیان با اشاره به آشناییاش با علی شاه حاتمی گفت: خانم درخشنده آن روزها مترصدِ ساخت «روسری آبی» بودند. ایشان به من گفتند کاری دارم میسازم که جوانی مثل شما را ندارد اما اتاق کناری ما آقای شاه حاتمی میخواهد کاری خلبانی بسازد دنبال جوانانی میگردد و تست میگیرد. امین حیایی را هم آنجا دیدم که تازه داشتیم تست میدادیم. برای نقش یکی از آن 7 خلبان که لیدرشان بود انتخاب شدم. آن کار به دلیل مباحث مالی ساخته شد اما نقطه آغازین آشناییام با علی شاه حاتمی شد.
وی افزود: چند ماه بعد تماس گرفتند کاری به نام «لاکپشت» با بازی جمشید هاشمپور ساخته شود و یکی از شخصیتهای اصلی قصه یک پلیس است و با مسائل مواد مخدر و بینالملل در مبارزه است. آن اتفاق افتاد و بعد از آن کار برای «اصحابکهف» دعوت به همکاری شدم و آقای سلحشور تست میگرفتند. یکی از بالاترین نمرهها را گرفتم و اول به من گفتند قرار است نقش ماکسیمیلیان را به من بدهند و تمرین کردیم اسبسواری و شمشیربازی و روخوانی گروهی؛ چند روزی به تصویربرداری مانده بود، آقای سلحشور صدایم زدند و گفتند میخواهم جوانترین عضو گروه را بازی کنی! در نهایت قرار شد من «مارتینوس» را بازی کنم و بعد از «مارتینوس» هم که فیلمی که الان روی تصویر گذاشتید یعنی فیلم «دوستان» آغاز نقش اصلی من در سینما شد.
سپس برشی از سریال «اصحاب کهف» ساخته فرجالله سلحشور سال 1376 با بازی یوسف مرادیان و نقش مارتینوس به نمایش درآمد. او پس از این خاطرهبازی، گفت: اصحاب کهف اولین کار جدّی من در تلویزیون بود. در کارنامه کاریام «لاکپشت» را داشتم و دومین کار من به حساب میآمد. اینجا هم منوچهر والیزاده به جای من صحبت کردند. فکر میکند محبتِ خداوند شامل حال من شد که در طولِ این سالها آهسته و پیوسته جلو رفتم و پرانگیزه و پرتلاش گام برداشتم.
وی خاطرنشان کرد: اتفاقاً عشقم هر روز بیشتر به این کار میشود و در طول این سالها با بزرگوارانی همبازی شدم که بسیار آموختم. بزرگان بسیاری به من آموختند که انگیزه، تلاش و پشتکار رمز موفقیت است و نظم شالوده و اساس هرکاری است. عزیزانی مثل داریوش ارجمند، جمشید مشایخی مطمئنا روحش قرین رحمت است چون بینهایت انسانی بزرگ و سمبل ادب و انسانیت و مهربانی بودند. شرایطی فراهم شد چند سالی در کنار استاد که رئیس انجمن بازیگران سینما و تلویزیون بودند، با مسئولیت دبیری بیشتر ایشان را درک کنم.
در ادامه مصاحبه به سمتِ گلایهها و دوران کمکاری میهمان برنامه رفت. محمدرضا علیمردانی از مرادیان سؤال کرد که چرا کمکاری شدی حتی در فضای مجازی نوشتند که مهاجرت کردهاید؛ او چنین پاسخ داد: بسیاری این سؤال را از من پرسیدند. یک فضایی در آن سالها بر سینما و تلویزیون حاکم بود وآن این بود که بسیاری از کارگردانان و تهیهکنندگان میگفتند ما بازیگران باید خیلی مراقب باشیم هر نقش و کاری را به راحتی نپذیریم. نکته خیلی کلیدی بود که امروز نیست. این وسواس را داشتم و حرفِ بزرگترهایمان را گوش میکردیم.
وی اظهارداشت: اما فکر میکنم سوای این اتفاق، یکسری رابطهها و انسانها و اتفاقاتی در حرفه ما وجود دارد که متأسفانه تأثیرگذار است. طبیعتاً در حرفه ما برخیها در مقام انتخاب بازیگر در روندِ انتخابها، کارهایی میکنند که بسیار تأسفبرانگیز است. به تهیهکننده میگویند برآورد 300 هزار تومان بوده، من بازیگری میآورم 50 هزار تومان، اگر تهیهکننده بپذیرد که بیتجربه و حرفهای نباشد به راحتی میپذیرد. به همین دلیل خیلی دیر متوجه شدم، به دلیل اینکه آدم بیحاشیهای بودم و جزو هیچ مناسبت و گروهی نبودم و با همه بزرگواران سینما کار کردم و وارد گروه و دستهای نشدم، تا امروز هم نشدم. به عنوان یک هنرمند دلیلی هم وجود ندارد یک آدم آزاد باشم و نقشی که دوست دارم را بازی کنم.
وی خاطرنشان کرد: چون سؤال شما را باید صادقانه جواب بدهم دستخوش اتفاقاتی هم شدم و نمیدانستم، دعوت میشدم به محیطی برای کار به خصوص با کارگردان به توافق میرسیدیم. نمیدانم بعداً چه اتفاقی میافتد یک کسی جای من مینشست جزو بازیهای حرفه ماست. این کمکاری به یک دهه میرسد. اوایل دهه 1380 خاطرم هست جزو پرکارترین بازیگران سینما و تلویزیون بودم و طبیعتاً مثل همه عزیزان به سمت جلو حرکت میکردم. اما میگویم خیلی دیر متوجه شدم به دلیل اینکه احیاناً خیلی روابط قوی از آن جنس رابطه انسانها در پشت ماجرا نداشتم و دیر متوجه شدم و از محیطهایی صدمه دیدم ناخواسته و خواسته از طرف برخی انسانها و زمانی هم که فهمیدم فقط احساس میکنم انگیزههایم بیشتر شد.
پس از این صحبتها، آیتمی از فیلمِ «رستگاری در 8:20 دقیقه» به کارگردان سیروس الوند پخش شد. مجری برنامه از ظاهرِ یوسف مرادیان پرسید که آیا مشغول کاری است و او گفت: حدوداً سال گذشته به کاری دعوت شدم که برای نمایشخانگی ساخته میشود. این سریال به تهیهکنندگی و کارگردانی علیرضا کریمزاده، قصهای نو و اتفاقی جالب دارد. این گریم همان کار است که قصهاش از سال 1500 آغاز میشود و به زمان حال میرسد. این فرم و گریم نقش اصلی آن قصه است که بازی میکنم. نام شخصیتم رستم است و این فرم را دارد. چند روزی است کمتر از یک هفته کار تصویربرداری تمام شده است.
در بخش دیگری از این گفتوگو، یوسف مرادیان درباره دوران سربازیاش صحبت کرد. او گفت: آغاز خدمتم بعد از آن دوره آموزشی با تبادل اسرا همزمان شد. در بیمارستان امام حسین(ع) خدمت میکردم. و اتفاقات زیبا و احساس و عجیب و غریب برخی از این عزیزان به ورودشان به خاک ایران و خوشحالی خانواده و جشن و ضیافتی که به پا میشد را به چشمِ خودم دیدم.
تصویری از آزادی اسرا به نمایش درآمد و بعد از آن علیمردانی بغضش شکست و گریه کرد. هنوز هم این صحنهها را میبینم ذوق میکنم که این رزمندگان و قهرمانانِ واقعی به وطن برگشتند و خانوادههایشان در این سالها چه کشیدند. بعد از این آغوش گرم، تازه فهمیدند چه روزها، سختیها، شکنجهها و تحقیرهایی را تحمل کردند؛ و واقعاً قهرماناند.
مرادیان بعد از این اشکها و گریهها، گفت: من بوسه میزنم به اشک زیبای شما و در برابر این همه احساس زیبا سر تعظیم فرود میآورم. به معنای واقعی کلمه، قهرمانان واقعی، این عزیزاناند و الگوهای خوبی برای جواناناند. امروز چه آن عزیزانی که شهید شدند و چه مجروح شدند و چه دوران اسارت را به سختی گذراندند، همه قهرماناند.
این بازیگر سینما و تلویزیون همچنین درباره برادرش که راننده شهید صیاد شیرازی بوده است، گفت: دو برادر دو قلو به نامهای محسن و مرتضی داشتم. مرتضی سال 64 راننده شهید صیادشیرازی بود و چند کمین خورد. از این کمینها جان سالم به در برد. در مرخصی عملیاتی تصادف کرد؛ مهم این بود که برای این سرزمین خدمت کرد. پیر شدن پدر و مادرم را به چشم خودم دیدم. واقعاً انسانها با عشق هرآنچه توان دارند عزیزان شان را بزرگ میکنند و زمانی که این اتفاقات میافتد باز هم افتخار میکنند فرزندانشان به خاطر دفاع از وطنشان وارد این عرصه شدند و هیچچیز باشکوهتر از این نیست که مرگ هدفدار است و همه ما به این عزیزان میبالیم.
وی افزود: عزیزانی که کار دفاع مقدس میکنند واقعاً باید مورد حمایت قرار بگیرند. خیلی داستانهایی داریم که باید به زیباترین شکل ممکن ساخته شوند. دلیل دارم برای این حرفم؛ آمریکا میآید به ویتنام بدون دلیلی حمله میکند جز زیادهخواهی نیست. از دل آن ماجرا قهرمان میسازد و یکسری قهرمانان نمادین به دنیای تصویر تحویل میدهد. اما قهرمانان ما واقعیاند و مدافع سرزمین و خاکشان بودند پر از انگیزه، بدون تزلزل و شک رفتند و شهادت را پذیرفتند. به همین دلیل احساس میکنم خیلی از داستانها ساخته نشده، کسانی که آن توانایی و اندازهها را دارند و هر کاری را باید دست آدم خودش سپرد.
مرادیان در ادامه صحبتهایش به خلأ قهرمان در سینما و تلویزیون اشاره کرد و گفت: خیلی صادقانه اعتراف میکنم با وجود اینکه برهههایی در سینما و تلویزیون میگفتند قهرمان نباشد. قائل به این هستم دنیای تصویر با قهرمان است معنا پیدا میکند. به این اصل، پایبندم که ذات دنیای تصویر چه در سینما و چه در تلویزیون نیاز به قهرمان دارد و چقدر زیباست که ما قهرمانانی را تعریف کنیم که قطعاً ریشه در این آب و خاک و ریشه در این سرزمین و مردمانش دارند. دوست دارم در کارهایی باشم که قهرمانپرور است و این قهرمانان اصیل و واقعی را به تصویر میکشد.
وی خاطرنشان کرد: مردم هنوز "اصحاب کهف" را بعد از این همه تکرار دوست دارند. کارهای تاریخی ما قابل احتراماند و امیدوارم بستری فراهم شود دوباره به سمت چنین کارهایی برویم که برای مخاطبمان تأثیرگذار و با ارزش است.
آیتم مربوط به کارآگاه علوی2 پخش شد که سال 1387 حسن هدایت ساخته است. یوسف مرادیان سپس درباره نقش خود (کارآگاه صدری) و این سریال تلویزیونی صحبت کرد و گفت: در واقع حسن هدایت از آن دسته کارگردانهایی است که کاری میسازد به آن اشراف دارد. امیدوارم همچنان ادامه بدهد و میبینم چند سالی است که ایشان هم کار نکردهاند. واقعاً این دست کارهای ماجراجویانه و پلیسی در تلویزیون جایشان خالی است.
وی خاطرنشان کرد: زمانی که به "کارآگاه علوی" دعوت شدم، به من گفتند ابتدای قصه کارآگاه علوی با بازی آقای احمد نجفی به بوشهر تبعید میشود و بعد در فصل بعدی رئیس شهربانی از کارآگاه صدری میخواهد به جنوب برود و کارآگاه را برگرداند تا از تجربیات او در نیروی پلیس استفاده شود. اما پسِ ماجرا، اتفاق دیگری را آورده بود. این داستان قرار بود بعد از فصل دوم ادامه پیدا کند با این مضمون که کارآگاه صدری حالا رئیس دایره جنایی شده و کارآگاه علوی را برگرداند و این مسئولیت را به او واگذار کند.
بازیگر سریال "اصحاب کهف" گفت: کارآگاه علوی در پایان قصه، جملهای دارد؛ آن زمان که وارد پروندههایی شده که به یکسری از اشراف و بزرگان برمیگردد میگوید: اتفاق خوب این است مرا بازنشسته کنند و اتفاق بد این است که مرا زندانی کنند. اگر روزی روزگاری فصل سومی آغاز شد کارآگاه اصلی، صدری است و کارآگاه علوی بازنشسته شده و کتابفروشی زده، هرجا صدری به مشکلی برمیخورد به استاد مراجعه میکند و او یکی از فوتهای کوزهگری را به او یاد میدهد و مشکل حل میشود. امیدوارم فصل سوم این سریال هم ساخته شود.
بعد از این صحبتها، یوسف مرادیان یکی از ترانههایی که خودش نوشته را خواند. ترانهای که نسخه نوشتاریاش به وزارت ارشاد ارسال شده که در صورت تأیید، یا در قالبِتک آهنگ یا در نهایت یک آلبوم ارائه شود.
مرادیان که به صدایِ رضا رویگری علاقهمند است، یکی از آهنگهای قدیمی او به نمایش درآمد.
علیمردانی سؤالی از مرادیان پرسید که اگر بخواهد یکی از کسانی که درگذشته شده را برای لحظهای ببیند آن شخص، کیست؛ بازیگر سریالِ «کارآگاه علوی» گفت: برادرم مرتضی. دوست دارم در چشمانش نگاه کنم و بگویم واقعاً دوستش دارم. فکر میکنم انسانها در واقع نمیمیرند و میروم آنجایی که به آن تعلق دارند. این کالبد و زندگی که ما داریم آنچه خداوند آفریده و در وجود ما به ودیعه گذاشته؛ این فراتر از جسم است.
او در پایان این جمله طلایی را تقدیمِ برنامه "چهلتیکه" کرد: بدا به حال آنان که بر مردمی ظلم میکنند که جز خدا پناهی ندارند. همه ما موظفیم به انصاف رفتار کنیم و خداپسندانه زندگی کنیم.
«چهل تیکه» به تهیهکنندگی و کارگردانیِ الهام حاتمی توانسته است در سالهای گذشته خودش را به عنوان یکی از پربینندهترین برنامههای تلویزیون مطرح کند تا به این ترتیب گنجینهای از خاطرات و نوستالژیهای چند نسل را ثبت و ضبط کند.
«چهل تیکه» هر هفته چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه ساعت 21 پخش خواهد شد. تکرار هر برنامه روز بعدش ساعت 2 بامداد، ساعت 8 و ساعت 14 از شبکهی نسیم پخش میشود. روزهای سهشنبه هم گلچینی از سه برنامهی هفتهی گذشته پخش خواهد شد.
منبع: فارس